پیش از این پست

 اینجا ،

آنجا و

اون یکی جا درباره ی تعدادی تاتر که جدیدا آن ها را دیدم ، نوشتم.

این پست به یک تاتر با موضوع دفاع مقدس می پردازد.

خنکای ختم خاطره

حمید رضا آذرنگ را به عنوان بازیگری توانا در تاتر همه می شناسند. اما من دفعه ی اولی بود که از او نمایشنامه نامه ای می دیدم و باید بگویم ، متن او ، نشانه دهنده ی شناخت خوب او نسبت به خانواده ی شهداست. (بنظر میاد اینکه تا ۱۸ سالگی در اندیمشک زندگی کرده ، به شناخت بیش از پیش این آدم ها کمک زیادی کرده باشه)

البته شناخت خوب آذرنگ از فرهنگ ایران را می توان در بخش های استفاده از نوحی و مرثیه خوانی به سبک و سیاق محرم به خوبی متوجه شد.

او به خوبی احساسات مخاطبان را در اختیار می گیرد تا همراه با طنزی هوشمندانه ، روایتی تراژیک از خانواده های شهدای جنگ ارایه دهد.

داستان ، از پیدا کردن رزمنده ای که ن یوسف نام دارد ، آغاز می شود ، اما رزمنده نمی تواند حرف بزند و بنیاد شهید ، الان این همه سال بعد از جنگ چگونه باید یوسف را به خانواده اش برساند.

کارمندان بنیاد شهید به خانه های خانواده ی شهدایی که شهید گمنامشان یوسف نام دارد می روند تا بفهمند یوسف داستان ما متعلق به کدام خانواده است.

دکور هوشمندانه که شکل یک بازی ماز است ، طراحی لباس درخشان که با رنگ های خاکستری اش به خوبی فضا سازی می کند و استیج در وسط تماشاگران ،‌همه و همه به خوبی کارکشتگی نیما دهقان ، کارگردان اثر در هدایت این مجموعه را به ما نشان می دهد.

بازی بازیگران عالی است و بازی آذرنگ حیرت انگیز است ، نمایش به خوبی از خود مدیوم تاتر بهره می برد و مخاطب را احساساتی می کند و با خانواده های این شهدا همراه می کند.

اما شاید نقطه ی ضعف نمایش همینجاست. هرچند که این مساله احتمالا برمی گردد به سلیقه ی تماشاگر ایرانی ، اما عموم نمایشنامه های ایرانی به طرز اغراق شده ای علاقه به احساساتی کردن مخاطب دارند و به نظر می آید از نظر مفهوم ، خیلی دست پری ندارند.

این دقیقا مشکلی است که در پایان نه چندان خوب کار ، بیشتر خودنمایی می کند.

هرچند با تمام این تفاسیر و اینکه تنها نسخه ای کم کیفیت با صدای دیستورد! از این نمایش روی یوتیوب موجود است ،‌شما را به

دیدن این نمایش خوب دعوت می کنم.

 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها